English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6994 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
inelastic demand U تقاضای غیر حساس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blood chit U تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
caveator U کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
theory of effective demand determination U نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
tentacle U شاخک حساس ریشه حساس
tentacles U شاخک حساس ریشه حساس
sensitive to corrosion U حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
gradient circuit U مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
aggregate demand U تقاضای کل
at the instance of U به تقاضای
at the request of U تقاضای
total demand U تقاضای کل
factor demand U تقاضای عوامل
final demand U تقاضای نهائی
at my request U مطابق با تقاضای من
excess demand U تقاضای بیش از حد
aggregate market demand U تقاضای کل بازار
pop the question <idiom> U تقاضای ازدواج
inelastic demand U تقاضای بی کشش
aggregate demand function U تابع تقاضای کل
joint demand U تقاضای مشترک
market demand U تقاضای بازار
maximum demand U تقاضای بیشینه
request to send U تقاضای ارسال
national demand U تقاضای ملی
re claim U تقاضای مجدد
request substitution U تقاضای تعویض
gives U تقاضای رای
giving U تقاضای رای
application U تقاضای کار
applications U تقاضای کار
at the instance of U بر حسب تقاضای
give U تقاضای رای
elastic demand U تقاضای با کشش
complementary demand U تقاضای مکمل
complementary demand U تقاضای تکمیلی
composite demand U تقاضای مرکب
application for loan U تقاضای وام
demand for payment U تقاضای پرداخت
effective demand U تقاضای موثر
to request issuance U تقاضای صدور کردن
law of downward sloping demand U قانون تقاضای نزولی
oyer U تقاضای استماع یا دادرسی
perfectly inelastic demand U تقاضای کاملا بی کشش
perfectly elastic demand U تقاضای کاملا با کشش
marginal demand price U قیمت تقاضای نهائی
individual demand schedule U جدول تقاضای فردی
credit application U تقاضای گشایش اعتبار
elastic demand U تقاضای انعطاف پذیر
elastic demand U تقاضای کشش دار
downward sloping demand curve U منحنی تقاضای نزولی
derived demand U تقاضای مشتق شده
apply for a divorce U تقاضای طلاق کردن
toa for a job or position U تقاضای شغل کردن
taxed U تحمیل تقاضای سنگین
taxes U تحمیل تقاضای سنگین
rpo U تقاضای مظنه قیمت
demands U تقاضای خرید کالا
tax U تحمیل تقاضای سنگین
demand U تقاضای خرید کالا
demanded U تقاضای خرید کالا
soft market U بازار با تقاضای خوب
To ask for political asylum. U تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
put the bite on someone <idiom> U از کسی تقاضای پول کردن
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
layer U برنامهای که تقاضای ارسال کند
layers U برنامهای که تقاضای ارسال کند
excess demand U تقاضای زیادی مازاد تقاضا
demurrer U تقاضای تاخیر درصدور حکم
rts U Send To Request تقاضای ارسال
To seek political asylum. U تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
To demand prompt payment. U تقاضای پرداخت فوری کردن
caller U شخصی که تقاضای تماس دارد
demurring U تقاضای درنگ یا مکث کردن
planned demand U تقاضای برنامه ریزی شده
ask for a lady's hand U تقاضای ازدواج با بانویی کردن
request time out U تقاضای تایم اوت یک دقیقهای
reclamation U تقاضای جبران خسارت کردن
demur U تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurred U تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurs U تقاضای درنگ یا مکث کردن
callers U شخصی که تقاضای تماس دارد
blue bark U تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
postulancy U تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
nonce word U واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
demand accommodation U تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
letters rogatory U نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
speculative demand for money U تقاضای سفته بازی برای پول
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
to withdraw an application U صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
elastic demand U حساس
passible U حساس
susceptive U حساس
supersensitive U حساس
acute U حساس
activator U حساس گر
sensate U حساس
key <adj.> U حساس
sharp nosed U حساس
techy U حساس
sensitive U حساس
feisty U حساس
sensitive clay U رس حساس
thin skinned U حساس
sentimental U حساس
alive U حساس
ticklish U حساس
delicate U حساس
vigilant U حساس
exquisite U حساس
elastic U حساس
tendered U حساس
prominent U حساس
tender U حساس
tendering U حساس
critical U حساس
tenderest U حساس
sensor U حساس
The victors demanded unconditional surrender . U فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
reclama U تقاضای اغماض و تجدید نظر درتصمیمات متخذه یا رای
ARQ U که در صورت خطا تقاضای ارسال دوباره داده میکند
keop soo U نقاط حساس
it touched him on the raw U بنقطه حساس
hyperaesthetic U زیاده از حد حساس
tenderest U حساس بودن
sensitising U حساس شدن
sensitising U حساس کردن
sensitises U حساس شدن
feelingly U بطور حساس
sensitises U حساس کردن
sensitised U حساس شدن
gleg U حساس باهوش
vibrissa U موی حساس
sensitised U حساس کردن
high strung U بسیار حساس
key points U نقاط حساس
key position U شغل حساس
insensible U غیر حساس
insensitive U غیر حساس
senseful U خیلی حساس
sensitive plant U گیاه حساس
sensitive zone U منطقه حساس
sensitization U حساس سازی
sensitization U حساس کردن
sensitization U حساس شدن
sensitizer U حساس کننده
sensory nerves U پیهای حساس
sensitively U بطور حساس
skinless U خیلی حساس
key terrain U زمین حساس
kittle U هوشیار حساس
perceptive U حساس و باهوش
tendering U حساس بودن
mimosa U گیاه حساس
overstrung U خیلی حساس
palpi U شاخک حساس
pixilated U خیلی حساس
jumpy U بیقرار حساس
supersensitive U فوق حساس
insensitivity U غیر حساس
elastic supply U عرضه حساس
critical position U پوزیسیون حساس
critical mass U توده حساس
sensitizing U حساس کردن
tenderised U حساس کردن
sensitizing U حساس شدن
tendered U حساس بودن
tender U حساس بودن
tenderises U حساس کردن
tenderize U حساس کردن
supersensitive U حساس شده
tenderizing U حساس کردن
tenderized U حساس کردن
critical item U اماد حساس
critical facility U تاسیسات حساس
tenderising U حساس کردن
hygrosensitive U حساس به رطوبت
sensitize U حساس کردن
sensitize U حساس شدن
sensitized U حساس کردن
sensitized U حساس شدن
stark U حساس سفت
starker U حساس سفت
tenderizes U حساس کردن
sensitizes U حساس کردن
starkest U حساس سفت
starkly U حساس سفت
sensitizes U حساس شدن
a sensitive subject [topic] U موضوعی حساس
small claim U ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
kyusho U نقاط حساس بدن
palpus U شاخک حساس سبیل
touchier U نازک نارنجی حساس
touchiest U نازک نارنجی حساس
susceptible U حساس مستعد پذیرش
tender minded U دارای فکر حساس
tentacular U شبیه شاخک حساس
sensitive to light U حساس نسبت به روشنایی
soft boiled U نیم بند حساس
tentacle U موی حساس جانور
sensitivities U حساس بودن به چیزی
Recent search history Forum search
1معنی کنید: Residential Demand Side Management
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com